برنامه مطالعه روزانه

Christadelphian Isolation League

تمامی متون استفاده شده کتاب مقدس از نسخه هزار نو ، حق چاپ نسخه ۲۰۱۴ نشر ایلام است، و کلیه حقوق آن محفوظ است. read less
Religion & SpiritualityReligion & Spirituality

Episodes

اعداد باب ۳۵
Today
اعداد باب ۳۵
35:1 خداوند موسی را در همواریهای موآب، نزد اردن، مقابل اَریحا، خطاب کرده، گفت:2«بنی‌اسرائیل را فرمان ده تا از میراثی که به ملکیت خواهند یافت، شهرها به جهت سکونت به لاویان بدهند. چراگاههایی نیز در اطراف آن شهرها به لاویان بدهید.3آن شهرها برای سکونت ایشان خواهد بود، و چراگاهها نیز برای چارپایان و دامها و تمامی حیواناتشان.4چراگاههایی که در اطراف شهرها به لاویان می‌دهید، باید دورتادور، در فاصلۀ هزار ذِراعی حصار شهر به طرف بیرون قرار داشته باشد.5بیرون از شهر، دو هزار ذِراع در ضلع شرقی، دو هزار ذِراع در ضلع جنوبی، دو هزار ذِراع در ضلع غربی و دو هزار ذِراع در ضلع شمالی اندازه بگیرید، به گونه‌ای که شهر در وسط قرار گیرد. این محوطه به عنوان چراگاه شهر، بدیشان تعلق خواهد داشت.6«شش شهر از شهرهایی که به لاویان می‌دهید، شهر پناهگاه خواهد بود، تا بگذارید آن که کسی را کشته است، به آنجا بگریزد. افزون بر آنها، چهل و دو شهر دیگر نیز بدیشان بدهید.7پس جمع شهرهایی که باید به لاویان بدهید، چهل و هشت شهر با چراگاههایش خواهد بود.8شهرهایی که از مِلک بنی‌اسرائیل به لاویان می‌دهید به نسبت سهمی باشد که هر قبیله به میراث یافته است؛ از قبایل بزرگتر، شهرهای زیادتر بگیرید، و از قبایل کوچکتر، شهرهای کمتر.»9آنگاه خداوند به موسی گفت:10«بنی‌اسرائیل را خطاب کرده بدیشان بگو: چون از اردن به سرزمین کنعان عبور می‌کنید،11شهرهایی را به عنوان شهر پناهگاه برای خود تعیین کنید، تا قاتلی که ناخواسته کسی را کشته باشد، به آنجا بگریزد.12این شهرها برای شما پناهگاه از دست خونخواهِ مقتول خواهد بود، تا قاتل پیش از محاکمه در حضور جماعت، کشته نشود.13پس، شش شهر از شهرهایی که می‌دهید، برای شما شهر پناهگاه خواهد بود.14سه شهر در این سوی اردن و سه شهر در سرزمین کنعان بدهید تا شهر پناهگاه باشند.15این شش شهر، برای بنی‌اسرائیل و بیگانه و غریبی که در میان ایشان ساکن است پناهگاه خواهد بود تا هر که ناخواسته کسی را بکشد، به آنجا بگریزد.16«اما اگر شخصی با آلت آهنین کسی را چنان بزند که بمیرد، او قاتل است، و قاتل باید حتماً کشته شود.17یا اگر او را با آلتی سنگی بزند که بتوان بدان کسی را کشت، و آن شخص بمیرد، او قاتل است، و قاتل باید حتماً کشته شود.18یا اگر او را به آلت چوبین بزند که بدان بتوان کسی را کشت، و آن شخص بمیرد، او قاتل است، و قاتل باید حتماً کشته شود.19خونخواهِ مقتول، خودش او را بکشد؛ هرگاه به او برخورَد، او را بکشد.20یا اگر شخصی از روی بغض کسی را هُل دهد یا در کمین او نشسته، چیزی بر او بیفکند که او بمیرد،21یا اگر از روی دشمنی او را به دست خود بزند که او بمیرد، ضارب باید حتماً کشته شود، زیرا قاتل است. خونخواهِ مقتول، هرگاه به قاتل برخورَد، او را بکشد.22«اما اگر کسی بدون دشمنی به یکباره کسی را هُل دهد یا چیزی بر او بیفکند بی‌آنکه در کمین او باشد،23یا اگر نادیده سنگی را که بتوان بدان کسی را کشت، بر او بیفکند که او بمیرد، از آنجا که به او دشمنی نمی‌ورزیده و قصد صدمه به او نداشته است،24جماعت میان او و خونخواهِ مقتول بر اساس این قوانین، داوری کند.25جماعت باید قاتل را از دست خونخواهِ مقتول برهاند و او را به شهر پناهگاهش که بدان گریخته بود، بازگرداند. او باید تا وفاتِ کاهن اعظم که به روغن مقدّس مسح شده است، در آنجا ساکن شود.26اما اگر قاتل هر زمانی از محدودۀ شهر پناهگاه خویش که بدان گریخته بود بیرون آید،27و خونخواهِ مقتول او را بیرون از محدودۀ شهر پناهگاهش یافته، بکشد، از خون وی بری خواهد بود.28زیرا قاتل می‌بایست تا درگذشتِ کاهن اعظم در شهر پناهگاه خود بماند، و پس از درگذشت کاهن اعظم به زمین مِلک خویش بازگردد.29«اینها برای شما در تمامی نسلهایتان فریضۀ قانونی خواهد بود، در هر جا که ساکن باشید.30«اگر کسی شخصی را بکشد، قاتل به گواهی شاهدان کشته شود؛ اما شهادت یک تن برای کشتن کسی کافی نیست.31در عوضِ جان قاتلی که محکوم به مرگ است، فدیه مپذیرید. او باید حتماً کشته شود.32نیز به جهت کسی که به شهر پناهگاه گریخته است فدیه مپذیرید، یعنی بدین جهت که پیش از وفاتِ کاهن اعظم بازگردد و در دیار خود ساکن شود.33سرزمینی را که در آن زندگی می‌کنید، مُلَوَّث مسازید. زیرا خونْ زمین را مُلوث می‌کند، و برای خونی که بر زمینی ریخته شده است نمی‌توان کفّاره به جا آورد مگر با ریختن خون کسی که آن خون را ریخته است.34پس سرزمینی را که در آن زیست می‌کنید و من در میان آن ساکنم نجس مسازید، زیرا من که یهوه هستم در میان بنی‌اسرائیل ساکنم.»
امثال سلیمان باب ۲۶
Today
امثال سلیمان باب ۲۶
26:1 برف در تابستان و باران در موسم حصاد! همچنان حرمت نیز نادان را نشاید.2همچون گنجشکِ سرگردان و پرستوی در پرواز، لعنتِ ناروا نیز بر کسی قرار نگیرد.3تازیانه برای اسب، افسار برای الاغ، و چوب برای پشت جاهلان است!4جاهل را مطابق جهالتش پاسخ مده، مبادا تو نیز همچون او شوی.5جاهل را مطابق جهالتش پاسخ ده، مبادا در نظر خود حکیم بنماید.6همچون پای خویش بریدن و جام خشونت نوشیدن است فرستادن پیام به دست نادان!7همچون پاهای آویزان مرد لنگ است، ضرب‌المثل از دهان نادان.8بستن سنگ است به فلاخُن، حرمت گذاشتن به شخص نادان!9بوتۀ خار است افراشته به دست مست، ضرب‌المثل از دهان نادان!10کمانداری است که بی‌هدف مجروح سازد، آن که نادان یا هر رهگذری را به مزد گیرد.11چنانکه سگ به قی خود بازمی‌گردد، احمق نیز حماقتش را تکرار می‌کند.12مردی را که در نظر خویش حکیم است، می‌بینی؟ به مرد نادان بیش از او امید هست!13کاهل در خانه می‌ماند و می‌گوید: «شیری در راه در کمین است، شیری در وسط خیابانهاست!»14در بر پاشنه‌اش می‌گردد، کاهل بر بسترش!15کاهل دست به ظرف غذا فرو~می‌برد اما از تنبلی به دهان برنمی‌آورد!16کاهل در چشم خود حکیمتر است از هفت تن که پاسخِ خردمندانه می‌دهند!17کشیدن گوش سگ ولگرد است، دخالت در مشاجرۀ دیگران!18دیوانه‌ای را مانَد که تیرهای آتشین و مرگبار پرتاب کند،19آن که همسایۀ خود را بفریبد و گوید: «مِزاح می‌کردم!»20بدون هیزم، آتش خاموش می‌شود؛ بدون سخن‌چینی، مشاجره پایان می‌پذیرد.21همچون زغال برای اخگر و چوب برای آتش است، مرد ستیزه‌جو برای داغ کردن آتش نزاع.22کلمات سخن‌چین لقمه‌های لذیذ را مانَد که به اعماق وجود انسان فرو~می‌رود.23لبهای پر شور با دلی شریر، ظرفی گِلی است اندوده به نقرۀ پُر زنگار!24کینه‌توز با سخنانش کینۀ خود را پنهان می‌کند، اما در دل خویش فریب را می‌پرورد.25چون به نیکویی سخن گوید، باورش مکن، زیرا دلش از هفت کراهت آکنده است.26هرچند بُغض خویش به حیله پنهان دارد، شرارتش در میان جمع آشکار خواهد شد.27هر که چاهی بکند، خود در آن خواهد افتاد؛ هر که سنگی بغلتاند، به سوی او بر خواهد گشت.28زبان دروغگو از قربانیان خود نفرت دارد، و دهان چاپلوس ویرانی به بار می‌آورد.
یوحنا باب ۸
Today
یوحنا باب ۸
8:1 امّا عیسی به کوه زیتون رفت.2سحرگاهان، عیسی باز به صحن معبد آمد. در آنجا مردم همه بر وی گرد آمدند؛ و او نشسته، به تعلیم ایشان پرداخت.3در این هنگام، علمای دین و فَریسیان، زنی را که در حین زنا گرفتار شده بود آوردند، و او را در میان مردم به پا داشته،4به عیسی گفتند: «استاد، این زن در حین زنا گرفتار شده است.5موسی در شریعت به ما حکم کرده که این‌گونه زنان سنگسار شوند. حال، تو چه می‌گویی؟»6این را گفتند تا او را بیازمایند و موردی برای متهم کردن او بیابند. امّا عیسی سر به زیر افکنده، با انگشت خود بر زمین می‌نوشت.7ولی چون آنها همچنان از او سؤال می‌کردند، عیسی سر بلند کرد و بدیشان گفت: «از میان شما، هر آن کس که بی‌گناه است، نخستین سنگ را به او بزند.»8و باز سر به زیر افکنده، بر زمین می‌نوشت.9با شنیدن این سخن، آنها یکایک، از بزرگترین شروع کرده، آنجا را ترک گفتند و عیسی تنها به جا ماند، با آن زن که در میان ایستاده بود.10آنگاه سر بلند کرد و به او گفت: «ای زن، ایشان کجایند؟ هیچ‌کس تو را محکوم نکرد؟»11پاسخ داد: «هیچ‌کس، ای سرورم.» عیسی به او گفت: «من هم تو را محکوم نمی‌کنم. برو و دیگر گناه مکن.»]12سپس عیسی دیگر بار با مردم سخن گفته، فرمود: «من نور جهانم. هر که از من پیروی کند، هرگز در تاریکی راه نخواهد پیمود، بلکه از نورِ زندگی برخوردار خواهد بود.»13پس فَریسیان به او گفتند: «تو خود بر خویشتن شهادت می‌دهی، پس شهادتت معتبر نیست.»14عیسی در پاسخ ایشان گفت: «هرچند من خود بر خویشتن شهادت می‌دهم، ولی شهادتم معتبر است، زیرا می‌دانم از کجا آمده‌ام و به کجا می‌روم. امّا شما نمی‌دانید من از کجا آمده‌ام و به کجا می‌روم.15شما با معیارهای انسانی داوری می‌کنید، امّا من بر کسی داوری نمی‌کنم.16ولی حتی اگر هم بکنم، داوری من درست است، زیرا تنها نیستم، بلکه پدری که مرا فرستاده است نیز با من است.17در شریعت شما نوشته شده که شهادت دو شاهد معتبر است.18من خود بر خویشتن شهادت می‌دهم، و پدری نیز که مرا فرستاده است، بر من شهادت می‌دهد.»19آنگاه بدو گفتند: «پدر تو کجاست؟» عیسی پاسخ داد: «نه مرا می‌شناسید و نه پدر مرا. اگر مرا می‌شناختید پدرم را نیز می‌شناختید.»20عیسی این سخنان را آنگاه که در خزانۀ معبد تعلیم می‌داد، بیان کرد. امّا هیچ‌کس او را گرفتار نکرد، زیرا ساعت او هنوز فرا~نرسیده بود.21سپس دیگر بار به آنان گفت: «من می‌روم و شما مرا جستجو خواهید کرد، امّا در گناه خویش خواهید مرد. آنجا که من می‌روم، شما نمی‌توانید آمد.»22پس یهودیان گفتند: «آیا قصد کشتن خویش دارد که می‌گوید ”آنجا که من می‌روم، شما نمی‌توانید آمد“؟»23عیسی به ایشان گفت: «شما از پایینید، من از بالا. شما از این جهانید، امّا من از این جهان نیستم.24به شما گفتم که در گناهان خویش خواهید مرد، زیرا اگر ایمان نیاورید که من هستم، در گناهانتان خواهید مرد.»25به او گفتند: «تو کیستی؟» عیسی پاسخ داد: «همان که از آغاز به شما گفتم.26بسیار چیزها دارم که دربارۀ شما بگویم و محکومتان کنم. امّا آن که مرا فرستاد، بر حق است و من آنچه را از او شنیده‌ام، به جهان بازمی‌گویم.»27آنان درنیافتند که از پدر با ایشان سخن می‌گوید.28پس عیسی بدیشان گفت: «آنگاه که پسر انسان را برافراشتید، در خواهید یافت که من هستم و از خود کاری نمی‌کنم، بلکه فقط آن را می‌گویم که پدر به من آموخته است.29و او که مرا فرستاد، با من است. او مرا تنها نگذاشته، زیرا من همواره آنچه را که مایۀ خشنودی اوست، انجام می‌دهم.»30با این سخنان، بسیاری به او ایمان آوردند.31سپس عیسی به یهودیانی که به او ایمان آورده بودند، گفت: «اگر در کلام من بمانید، براستی شاگرد من خواهید بود.32و حقیقت را خواهید شناخت، و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.»33به او پاسخ دادند: «ما فرزندان ابراهیم هستیم و هرگز غلام کسی نبوده‌ایم. پس چگونه است که می‌گویی آزاد خواهیم شد؟»34عیسی پاسخ داد: «آمین، آمین، به شما می‌گویم، کسی که گناه می‌کند، غلام گناه است.35غلام جایگاهی همیشگی در خانه ندارد، امّا پسر را جایگاهی همیشگی است.36پس اگر پسر شما را آزاد کند، براستی آزاد خواهید بود.37«می‌دانم که فرزندان ابراهیم‌اید، امّا در پی کشتن من هستید، زیرا کلام من در شما جایی ندارد.38من از آنچه در حضور پدر دیده‌ام سخن می‌گویم و شما آنچه را از پدر خود شنیده‌اید، انجام می‌دهید.»39گفتند: «پدر ما ابراهیم است.» عیسی گفت: «اگر فرزندان ابراهیم بودید، همچون ابراهیم رفتار می‌کردید.40امّا شما در پی کشتن من هستید؛ و من آنم که حقیقتی را که از خدا شنیدم به شما بازگفتم. ابراهیم چنین رفتار نکرد.41لیکن شما اعمال پدر خود را انجام می‌دهید.» گفتند: «ما حرامزاده نیستیم! یک پدر داریم که همانا خداست.»42عیسی به ایشان گفت: «اگر خدا پدر شما بود، مرا دوست می‌داشتید، زیرا من از جانب خدا آمده‌ام و اکنون در اینجا هستم. من از جانب خود نیامده‌ام، بلکه او مرا فرستاده است.43از چه رو سخنان مرا درنمی‌یابید؟ از آن رو که نمی‌توانید کلام مرا بپذیرید.44شما به پدرتان ابلیس تعلّق دارید و در پی انجام خواسته‌های اویید. او از آغاز قاتل بود و با حقیقت نسبتی نداشت، زیرا هیچ حقیقتی در او نیست. هر گاه دروغ می‌گوید، از ذات خود می‌گوید؛ چرا که دروغگو و پدر همۀ دروغهاست.45امّا شما سخنم را باور نمی‌کنید، از آن رو که حقیقت را به شما می‌گویم.46کدام‌یک از شما می‌تواند مرا به گناهی محکوم کند؟ پس اگر حقیقت را به شما می‌گویم، چرا سخنم را باور نمی‌کنید؟47کسی که از خداست، کلام خدا را می‌پذیرد؛ امّا شما نمی‌پذیرید، از آن رو که از خدا نیستید.»48یهودیان در پاسخ او گفتند: «آیا درست نگفتیم که سامِری هستی و دیو داری؟»49عیسی جواب داد: «من دیو ندارم، بلکه پدر خود را حرمت می‌دارم، امّا شما به من بی‌حرمتی می‌کنید.50من در پی جلال خود نیستم. ولی کسی هست که در پی آن است، و داوری با اوست.51آمین، آمین، به شما می‌گویم، اگر کسی کلام مرا نگاه دارد، مرگ را تا به ابد نخواهد دید.»52یهودیان به او گفتند: «اکنون دیگر یقین دانستیم که دیوزده‌ای! ابراهیم و پیامبران مردند، و حال تو می‌گویی، ”اگر کسی کلام مرا نگاه دارد، طعم مرگ را تا به ابد نخواهد چشید!“53آیا تو از پدر ما ابراهیم هم بزرگتری؟ او مُرد، و پیامبران نیز مردند. خود را که می‌پنداری؟»54عیسی گفت: «اگر من خود را جلال دهم، جلال من ارزشی ندارد. آن که مرا جلال می‌دهد، پدر من است، همان که شما می‌گویید، خدای ماست.55هرچند شما او را نمی‌شناسید، امّا من او را می‌شناسم. اگر بگویم او را نمی‌شناسم، همچون شما دروغگو خواهم بود. امّا من او را می‌شناسم و کلام او را نگاه می‌دارم.56پدر شما ابراهیم شادی می‌کرد که روز مرا ببیند؛ و آن را دید و شادمان شد.»57یهودیان به او گفتند: «هنوز پنجاه سال نداری و ابراهیم را دیده‌ای؟»58عیسی به ایشان گفت: «آمین، آمین، به شما می‌گویم، پیش از آنکه ابراهیم باشد، من هستم!»59پس سنگ برداشتند تا سنگسارش کنند، امّا عیسی خود را پنهان کرد و از محوطۀ معبد بیرون رفت.